بدون عنوان

این متن ماهلی رو که صبح خوندم فقط سه بار بلند گفتم وای... وای... وای... و زدم زیر گریه...
چقدر قصه آدمهای عاشق شبیه همه...
((یارجان، به یاد اون شبی‌ام که دلم گرفته بود و زنگ زدم بهت، ساعت از نیمه شب گذشته بود و تو حسابی خسته بودی، حتی توان گوشی دست گرفتن هم نداشتی؛ گفتم: «بیدار بمون دلم گرفته برام حرف بزن»
گفتی: «دارم بی هوش میشم چطوری حرف بزنم؟»
گفتم: «پس بذار من حرف بزنم تو گوش کن»
گفتی: «دختر من گوشیو به زور دست گرفتم، اصلا چشماتو ببند بپر توو بغلم.. نگاه کن دستانم بازه و منتظرم بغلت کنم»
با خودخواهی تمام گفتم: «نمیخوام، اصلا شما برو به خوابت برس که مهم‌تره»
شب بخیر گفته/نگفته تلفنو قطع کردم، نیم ساعت بعد با این که مطمئن بودم خوابی پیام دادم: «دلم بغل میخواد...»
پیام هنوز نرسیده جواب دادی: «دیر کردی، دستام خشک شد روو هوا.. بپر بغلم»
پیام دادم: «بیداری که هنوز!»
جواب دادی: «بی‌بغلت که خوابم نمی‌بره..🙃»

میگم یارجان،
الان با بغل کی می‌خوابی؟))

#ماهلی
دیدگاه ها (۲)

من باهات قهرم

من چندنفرم

من را گریه کن...شاید کم شود اندوه نبودنت...و باز شود راه نفس...

به وقت دلتنگی

دخترش نوشته: خیلی وقتا وقت و بی وقت شب و نصفه شب بهم زنگ میز...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط